به گزارش خبرگزاری حوزه، حجت الاسلام والمسلمین مسجد جامعی در نوشتاری به ارتحال حضرت آیت الله صافی گلپایگانی پرداخته و آورده است:
۱- نظام آموزش طلبگی – و بطور کلی نظام آموزشی سنتی ما - و متون درسی آن بهگونهای بود که موجب رشد علمی سریع طلاب نخبه و علاقهمند میشد. این سخن اگرچه هنوز هم تا حدودی صحیح است، اما تا دهههای گذشته داستان این چنین بود.
صرفنظر از تسلط خوب آنان نسبت به مباحث مختلف فقهی و اصولی و ادبی و احیاناً حدیثی و تفسیری و کلامی و فلسفی، عموماً ذهنی خلاق و انتقادی مییافتند. این خلاقیت در درجه نخست در مورد فقه و اصول بود و بعضاً در زمینه کلام و فلسفه و ادبیات و خاصه ادبیات عرب. عمده همین خلاقیت و شکوفایی علمی بود. ذهن و فکر آنان ورزیدگی مییافت و به افرادی با دقت نظر و بلکه صاحب نظر تبدیل میشدند. البته این سخن عمدتاً در مورد نخبگان آنان صحیح است.
در این مورد نمونههای فراوانی میتوان بدست داد، اگرچه تعداد فراوانی بودهاند که چنین بودهاند، اما به دلایلی معروفیت نیافتهاند. در اینجا به برخی از نمونهها اشاره میشود.
مرحوم آیت الله سید احمد خوانساری که از بزرگترین فقهای دوران اخیر بود در نوزده سالگی از اصفهان عازم نجف میشود تا دروس خود را تکمیل کند. توقف ایشان مجموعاً چهار سال به طول میانجامد. دو سال در درس مرحوم صاحب کفایه شرکت میکند و پس از درگذشت ایشان به درس مرحوم صاحب عروه میرود. ایشان به گرامی فرزند خویش گفته بودند نجف بیش از آنچه در اصفهان فرا گرفته و اندوخته بودم، نیاموختم. از درسهای صاحب کفایه و صاحب عروه استفاده چندانی نبردم، اگرچه بحثهای جلسه استفتای صاحب عروه برایم آموزنده بود. مرحوم آقای خوانساری اصولاً فردی بسیار دقیق و ملتزم بود و به هیچ عنوان در آنچه میگفت مبالغه نمیکرد، لذا میباید در سخن ایشان تأمل شود.
اجمالاً این بدین معنی است که نظام آموزشی آن ایام بهگونهای بود که جوان نوزده سالهای را به موقعیت اجتهاد میرساند، آن هم اجتهاد بدان گونه که در گذشته وجود داشت. قابل انکار نیست که این مسئله حاکی از غنای فوقالعاده حوزه علمیه اصفهان هم هست. مضافاً که ایشان علاوه بر تسلط کمنظیرشان در مباحث فقهی و اصولی و حتی ادبی، یکی از اساتید مسلّم کلام و فلسفه و خاصه فلسفه مشاء بود و بزرگانی از درس ایشان در ایامی که در قم بودهاند، بهره بردهاند و همگی آنان به برجستگی علمی و فلسفی ایشان اعتراف داشتهاند.
۲- نمونه دیگر مرحوم شیخ محمد حسین کاشف الغطاء است. ایشان کتابی دارد تحت عنوان «تحریر المجله»، که یکی از بهترین کتابها در زمینه «فقه تطبیقی» است.
داستان چنین است که عثمانیها پس از شکست از روسیه در نیمه دوم قرن نوزدهم و اینکه تعداد زیادی از شهروندان مسلمان آنان در قلمرو روسیه قرار میگیرد، تصمیم میگیرند مجموعه قوانینی را براساس فقه حنفی و با سبک حقوقی و روش شمارهبندی شده، تنظیم و تدوین کنند که منبعی فقهی و حقوقی باشد برای شهروندان مسلمان امپراطوریشان و نام آن را «مجلة الأحکام العدلیة» میگذارند که توسط گروهی از عالمان حنفی و تحت اشراف مستقیم وزیر اعظم، تهیه میشود. این اقدام پس از آن انجام میشود که آنان جهت حمایت از مسلمانانی که در قلمرو روسیه قرار گرفته بودند، از کلیسای ارتدوکس روس میخواهند که حقوق آنان را رعایت کند که خود داستان مفصلی دارد و عملاً اسلام را وارد جریانهای ژئوپلیتیکی اواخر قرن نوزدهم اروپا میکند. بهرحال این متن تا بدانجا معتبر بود که در عموم کشورهای عربی و به ویژه کشورهای موجود در حوزه خاورمیانه عربی، تا نیمه دوم قرن بیستم و حتی مدتها بعد از آن، مهمترین سند حقوقی و فقهی رسمی بود و براساس آن عمل میکردند. گویا هنوز هم در کویت چنین است.
برخی از دانشجویان شیعه رشته حقوق دانشگاه بغداد از مرحوم کاشف الغطاء میخواهند که متنی فقهی که با روش حقوقی نوشته شده باشد، تدوین کند به ویژه در زمینه احوال شخصیه. ایشان کتاب المجله را که کاملاً شناخته شده و متنی رسمی بود و ضمناً با روشی حقوقی تدوین شده بود، انتخاب میکند. چنانچه در مقدمه کتاب میگوید علیرغم تقدیر از نویسندگان و با رعایت ادب و احترام، در درجه نخست با دیدی انتقادی کاستیها و احیاناً اشتباهات و تعارضهای مطالب آن را با توجه به منابع خود آنان، بیان میکند و در نهایت متعرّض دیدگاه شیعه میشود و در پایان ابوابی را بدان اضافه میکند که مهمترینش مباحث نکاح و طلاق و وقف است که در خود المجله موجود نیست.
این کتاب به واقع نمونه خوبی است از قوت و قدرت درونی فقه تشیع و البته در کنار آن نشانگر خلاقیت و علمیت مرحوم کاشف الغطاء نیز میباشد.
نگارنده با این کتاب آشنایی چندانی نداشت. در ابتدای مأموریتم در مراکش برخی از عالمان آنجا سراغ این کتاب را گرفتند که تهیه و تقدیم شد. هنگامی که خود کتاب را مطالعه کردم علت اصلی حساسیت آنان را دریافتم. در چارچوب نقّادیهای فقهی و حقوقی، نقّادی در معنای مثبت و دقیق آن، این کتاب میتواند برای همهی عالمان از هر مذهبی که باشند، یک تحفه ارزشمند باشد. ذهنی منسجم، مطلع و جامع با دیدی مثبت و در عین حال نقّادانه به بررسی فروع و بعضاً قواعدی میپردازد که در کتاب آمده است. این نوعی تمرین و ورزش فقهی و اصولی است که فقهاء و اصولیون بدان نیاز دارند و منجر به تقویت ذهن فرد کاوشگر میشود. از جمله کسانی که سخت به این کتاب علاقه داشتند آقای عباس جراری، مشاور ملک حسن و پادشاه کنونی و آقای ضحاک رئیس قوه قضائیه بودند.
۳- نمونه دیگر مباحثات مرحوم شیخ الشریعة اصفهانی است با عالم بزرگ اهل سنت زمانش، محمود شکری الآلوسی. آلوسی عالم بزرگ بغداد در اواخر دوران عثمانیها بود و عثمانیها برای او احترام خاصی قائل بودند. در ابتدای جنگ اول از او خواستند که به نزد حاکم نجد و پدر پادشاهان کنونی سعودی، عبدالعزیز بن سعود برود و از وی بخواهد که به عثمانیها بپیوندد که قبول نکرد. او مؤلف تفسیر معروف «روح البیان» و کتابهای فراوان دیگری است. این تفسیر و تفسیر «المنار» از جمله تفاسیری است که مرحوم علامه طباطبایی در «المیزان» به بررسی نظرات آنها میپردازد و عموماً به اشکالاتشان پاسخ میدهد. بهرحال او عالم بزرگ و معروفی است.
آلوسی ضمن نامهای به علمای نجف سؤالاتی درباره امام عصر (عج) مطرح میکند. در میان پاسخ دهندگان عالم بزرگ، شیخ الشریعة اصفهانی نیز هست. آلوسی سه نامه میفرستد که سؤالاتش در آنها منعکس است و جناب شیخ به هر سه پاسخ میدهد. اخیراً این سوالات و پاسخها تحت عنوان «مناظرات» و با مقدمه ممتّع و تعلیقات بسیار ارزنده آیت ا… سبحانی منتشر شده است.
واقعیت این است که سؤالها، سؤالهای مهمی است اما مهمتر پاسخهای بسیار متین و عالمانه شیخالشریعة است. هم به لحاظ کلامی و فلسفی و هم به لحاظ روایی و اصولی و ادبی. او حتی بعضاً به اشتباهات ادبی آلوسی اشاره میکند و نیز عدم تسلط در علم اصول فقه و موارد این عدم تسلط را ذکر میکند.
مناسب است به نمونه دیگری نیز اشارت رود. مرحوم شیخ ابوالفضل تهرانی، پدربزرگ همسر امام خمینی. ایشان از اصحاب میرزای شیرازی بزرگ است و با توصیه ایشان کتاب «شفاء الصدور» را که شرح زیارت عاشورا است، مینویسد. پس از مراجعت از سامرا در تهران مشغول تدریس میشود و متأسفانه به دلیل ابتلای به حصبه زندگی را به زودی بدرود میگوید.
صرفنظر از تسلط ایشان به مباحث فقهی و اصولی و فلسفی، او ادیب بلندمرتبهای است. اشعارش چه به عربی و چه به فارسی، و خصوصاً عربی، از جمله بهترینها است. اما مهم صرف قریحه شعری او نیست، مهمتر تسلط او به ادبیات پیچیده عربی است و توانائیش در نقد بزرگان ادب عربی که در آثار او و نیز در دیوان او منعکس است. چنانچه کتاب شفاء الصدور ایشان حاکی از مرتبت بلندش در شاخههای مختلف علوم اسلامی است. این تسلط و این نقّادی عمدتاً مرهون همان نظام آموزشی طلبگی است.
از این نمونهها فراوان سراغ میتوان گرفت. از جمله آخرینها، مرحوم علامه طباطبایی و شهید مطهری هستند. این هر دو به راستی عالمانی «خلاق» بودند. کافی است آثار آنان با آثار عالمان مسلمان دیگر مقایسه شود.
ذکر این نمونهها صرفاً برای آن بود که روشن شود نظام آموزش دینی ما توانسته افراد خوش استعداد و مستعد را نه صرفاً عالم، بلکه «خلاق» کند. این خلاقیت تنها در فقه و اصول نیست، در عموم شاخههای علوم اسلامی است و چنانکه گفتیم این سخن در مورد غیر از نخبگان یاد شده، چندان صحیح نبوده و نیست که آن خود بحث دیگری است.
۴- آیت ا… صافی از جمله عالمان خلّاقی بود که ذکرشان گذشت. ایشان از شاگردان و مشاوران و نزدیکان عالم بزرگ، آیت ا… بروجردی بود که ارادتی خالصانه به ایشان داشت. هم به لحاظ علمی و هم به لحاظ دینی و تقوایی و این نکته را مکرر میگفت و بلکه مینوشت.
آیت ا… بروجرودی شخصیتی است که کمتر شناخته شده است. بدون شک ایشان یکی از بزرگترین و تأثیرگذارترین شخصیتهای ایران در قرن اخیر است. فقیه، اصولی، رجالی و حدیثشناسی برجسته و بلکه بسیار برجسته و بعضاً استثنایی. ایشان تصوّری «تاریخمند» نسبت به کیفیت شکلگیری و تحولات و تکامل علوم اسلامی داشت و این از ویژگیهای معظم له بود. در کنار این همه، کلام و فقه و حدیث و تاریخ اهل سنت را به خوبی و از درون میشناخت و به همین دلیل نوآوریهای فراوانی داشتند.
دعوتش به تقریب و دعوت به فهم یکدیگر و احترام به یکدیگر بیش از آنکه به دلایل سیاسی باشد، به دلایل علمی و دینی بود، چرا که به خوبی منابع و اصولاً تفکر اهل سنت را میشناخت و چنین دعوتی در صورتی ممکن است که دعوت کننده طرف مقابل را به درستی بشناسد. احترام ازهریان به ایشان که آقای صافی به مناسبتهای مختلف از آن یاد میکرد، در حقیقت احترام به علمیت و جامعیت ایشان بود.
نگاه حضرتش نسبت به اهل سنت مجادلهآمیز نبود. میدانست چگونه فکر میکنند و نظام اعتقادی و فقهیشان چگونه شکل گرفته و چرا اینگونه شده است. در بین عالمان ما کمتر کسانی چنین هستند. چنانکه چنین افرادی در بین عالمان اهل سنت هم بسیار نادر هستند.
علت اصلی تأثیرگذاری آثار مرحوم سید شرفالدین همین ویژگی بود و لذا بهگونهای همدلانه و محترمانه مینوشت و پاسخ میگفت؛ بهگونهای که اشکالات طرف مقابل نه «حل» که اساساً «منحل» میشد. به او کمک میکرد تا با توجه به توضیحات، خود پاسخ را بیابد و نه آنکه به اشکالات پاسخ دهد. مرحوم علامه عسگری هم تاحدودی چنین بود.
مرحوم آقای صافی عمیقاً متأثر از علمیت و روش اجتهادی آیتا… بروجردی بود و بدان تصریح میکرد و تفکرشان در مسئله تقریب عمیقاً متأثر بود از دیدگاه استادشان و مسئله را عمدتاً علمی و دینی میدید و نه سیاسی. مضافاً که به دلیل نزدیکی دائمیشان با ایشان، در جریان مسائل مختلف اجتماعی و سیاسی و دینی آن روزگار قرار میگرفت و این بهرهمندی از استاد را کامل میکرد. هم در علم و هم در عمل و اینکه استاد در برابر مسائل و مشکلاتی که هر روز به گونهای پدیدار میشد، چگونه عمل میکند و واکنش نشان میدهد.
بخشی از شخصیت ناشناخته آیتا… بروجردی به همین نکته باز میگردد. ایران دهههای بیست و سی که همزمان با مرجعیت آن بزرگ است، دوران بسیار سخت و پر التهابی را شاهد بود. نوع مدیریت پهلوی اول و مخصوصاً نوع برخوردش با جامعه و طبقات دینی، مشکلات فراوانی آفرید. در زمان او بسیاری از نهادها و ساختارهای اجتماعی و دینی که سرمایههای واقعی کشور بود، عملاً تخریب شد و جامعه پس از او در خلائی سهمگین قرار گرفت و همین عامل موجب رشد سریع و فزاینده اندیشههای کمونیستی و سایر اندیشههای انحرافی در ایران گردید. در هیچ یک از کشورهای خاورمیانه در آن ایام چنین از هم گسیختگی اجتماعی و فرهنگی که بعد از شهریور بیست شاهد آن بودیم و تا مدتها ادامه یافت، وجود نداشت. چرا که نهادهای اجتماعی و باورهای عمومی تا بدین حد مورد هجوم قرار نگرفته بود. مضافاً که آنان، همچون ترکیه، عاملی چون ترکیسم را جایگزین آنچه نمیپسندیدند، میکردند که چنین جریانی در ایران اتفاق نیفتاد. آن ناسیونالیسمی که رژیم مبلّغ آن بود، به دلایل مختلف نمیتوانست همچون ترکیسم ترکیه عمل کند و عموم مردم را به زیر پرچم خود درآورد. تاریخ و فرهنگ و دین و هویت ایران بسیار متفاوت بود و الگویی مانند ترکیه نمیتوانست در ایران موفق شود.
۵- این کاردانی آیتا… بروجردی بود که نهادها و مؤسسات دینی را احیا و بازسازی کرد و اگر چنین نمیشد ایران با بحرانهای به مراتب سنگینتری مواجه میشد. خصوصاً که در آن دوران حکومت مرکزی ضعیف و بلکه بسیار ضعیف بود. آنچه کشور را در آن ایام سخت حفظ کرد، همین فرهنگ و تربیت دینی و نیز نهادها و مؤسسات دینی بود و این مهم در دوران مرجعیت ایشان اتفاق افتاد.
بازسازی و رونقیابی و تأسیس عموم مراکز دینی در زمان مرجعیت ایشان اتفاق افتاد. از حوزههای علمیه گرفته تا مدارس اسلامی. از ایجاد مساجد و حسینیههای جدید گرفته تا بازسازی مساجد از فروغ افتاده قدیم. از به راهاندازی هیئتهای مذهبی گرفته تا جلسات هفتگی و تا سخنرانیهای به سبک جدید. این مجموعه به همان گونه که به نفع اسلامیت جامعه بود به نفع سلامت اخلاقی و ثبات و امنیت اجتماعی هم بود.
پس از جنگ دوم و خاصه از دهه سی به بعد انبوهی از مهاجران از روستاها و شهرهای کوچک به تهران و شهرهای بزرگ هجوم آوردند. این انتقال در ایران در مقایسه با بسیاری از کشورهای منطقه بهگونهای به مراتب سالمتر سرانجام یافت. یکی از دلایل اصلی همین هیئتهای مذهبی بود که هر یک به شهر و یا حتی روستایی تعلق داشت و مهاجران متعلق بدان نقاط را به خود جذب میکرد. در نتیجه این فرد در خلأ رها نمیشد و ثانیاً در درون یک هیئت دینی قرار میگرفت و این به رشدیابی و عمقیابی اعتقادات و بلکه شخصیت و هویتش و سلامت اخلاقیاش کمک میکرد. عموم این اقدامات و ابتکارها تحت رهبری آرام و مستقیم و یا غیر مستقیم آقای بروجردی انجام گرفت.
اهمیت موضوع هنگامی روشن میشود که با موارد مشابه مقایسه گردد. بسیاری از اعضای باندهای جنایتکار و خطرناک در امریکای لاتین از میان همین مهاجران از روستا به شهرهای بزرگ هستند. همچنانکه بسیاری از اعضای گروههای تکفیری به ویژه در کشورهای عربی باز هم از میان همین گروه میباشند.
چنانکه گفتیم مرحوم آقای صافی و برادر بزرگترشان آیت ا… حاج شیخ علی آقا صافی پیوسته در کنار چنین مرجعی بودند. مسئله صرف استادی و شاگردی نبود، آنها شاهد حوادث فراوانی بودند و از نزدیک شاهد بودند که آن مرد بزرگ با این مسائل سخت و بنیانکن چگونه تعامل میکند. این جریان پس از رحلت آیت ا… بروجردی و با مرجعیت آیت ا… گلپایگانی ادامه یافت. لذا ایشان عملاً شاهد دهههای متوالی فراز و نشیبهای اجتماعی و دینی و سیاسی کشور بود و این در ایشان نوعی تیزبینی و ژرفاندیشی ایجاد کرده بود. حوادث را نه به صورت «موردی» بلکه به صورت «جریانی» میدید.
۶- آنچه این مجموعه را کامل میکرد نبوغ ذاتی و حافظه مثالزدنی ایشان بود و این همه را تحصیلات حوزوی و شخص آیت ا… بروجردی به خلاقیت رسانیده بود.
ایشان یک بار گفتند پس از انتشار تقریرات اصول مرحوم آقای بروجردی، «نهایة الاصول»، توسط آیت ا… منتظری، آیت ا… خادمی از اصفهان به قم آمدند و در مورد مبحثی از کتاب اشکالی کردند. اشکال وارد بود و موجب تعجب ایشان شد. گفتند شما دست نوشتههایتان را بیاورید که آوردم و نحوه تقریر من متفاوت با آقای منتظری بود و لذا اشکالی وجود نداشت. علیرغم آنکه مرحوم آقای منتظری از شاگردان زبده و تیزهوش ایشان بودند و الحق تقریراتشان یکی از بهترینها است. ایشان نگفتند که مسئله به کدامین مبحث مربوط میشد.
یکی از نمونههای خلاقیت یاد شده را در کتاب «الهیات نهج البلاغه» و نیز در مقدمه کتاب کوچک «عرض دین» میتوان دید. نگارنده آثار و تقریرات فقهی و اصولی ایشان را ندیده است، اما همین دو نشان دهنده خلاقیت فکری ایشان است. احتمالاً یکی از بهترین نمودهای خلاقیت، بحثهای مفصل ایشان در شورای نگهبان قانون اساسی است که ایشان دبیری آن را به عهده داشت.
ایشان در مورد مسائل حساس مورد ارجاع به شورای نگهبان آرا خاص خود را داشتند که عمدتاً از تسلط ایشان به فقه و اصول نشأت میگرفت. چه در مورد احکام اولیه و ثانویه که در آن روزها جنجالآفرین بود، و چه در آنجا که به قانون اساسی بازمیگشت و اینکه با توجه به ضوابط اصولی، چه مسائلی از متن آن به گونهای معتبر مستفاد میشود. مهم این بود که این نظرات مبتنی بود به دلایلی که تنها یک فرد مسلط به مبانی فقهی و اصولی میتوانست بدانها دست یابد و لذا آن را در بسیاری از موارد و علیرغم انتقادهای مجلس شورای اسلامی آن زمان، صریحاً بیان میکرد و بر سر سخن خود میایستاد. صراحت و شجاعت اخلاقی جهت ایستادن بر سخن خود در فضایی که عموماً در برابر آن است، به واقع ناشی از علمیت و خلاقیت نشأت گرفته از آن بود و این مجموعه ایشان را به حقوقدانی طراز اول تبدیل کرد. برای نمونه میتوان به پیام بسیار پرمحتوا و دقیق و متوازن ایشان به ریاست دادگاه قانون اساسی اتریش مراجعه کرد که در ضمن آن از ایشان تقدیر و تشکر میکند. متأسفانه نتوانستم بازخورد این پیام را از سفیر فرهیخته اتریش در تهران جویا شوم. ایشان مدتی است که تهران را ترک گفته و هم اکنون سفیر کشورش در برزیل است. او چند سفری به همراه هیئتهایی که آمده بودند، به قم آمد و چند باری من خود از ایشان دعوت کردم. کاتولیکی اصیل و اخلاقی بود.
۷- مطالب فراوانی هست که لازم است بدانها پرداخته شود. نه تنها جهت شناخت ایشان و ویژگیهایشان، بلکه برای شناخت طرز تفکر و روشی که میتواند تأملانگیز و آموزنده باشد که بهتر است در فرصتی دیگر بدان اقدام شود.
یکی از مهمترینهایش آشنایی وسیع ایشان با تاریخ و خصوصاً تاریخ معاصر است و دیگری عشق فراوانشان به خواندن و فرا گرفتن و از اوضاع و احوال جهانی مطلع شدن. این خصوصیت موجب شده بود که «بهروز» باشند و این همه عملاً در نوشتهها و سخنان و پیامهایشان منعکس بود.
یک بار جناب آقای نواب رئیس محترم دانشگاه ادیان و مذاهب میگفت به همراه تنی چند از اساتید دانشگاه به خدمت ایشان رفتیم. با توجه به مجموع شرایط و ذهنیّتی که دوستان داشتند، منتظر انتقادهای سخت ایشان بودند؛ اما با کمال تعجب فرمودند کاش جوان بودم و میتوانستم در دانشگاه شما تحصیل کنم. عشق به فرا گرفتن از خصوصیات بارز ایشان بود.
یکی از نکات تعجّببرانگیز مراسمی بود که در بزرگداشت ایشان در ایران و عراق برگزار شد. چنین مراسم باشکوه و گستردهای چندان قابل انتظار نبود. از یک طرف این ناشی از پاک طینتی و محبت بیشائبهشان به اهل بیت بود و از طرف دیگر ناشی از قدرشناسی شیعیان نسبت به بزرگان با اخلاص دینیشان.
به هنگام تشییع جنازه ایشان کشیشی یونانی به همراه برادرش در قم بود. او از عظمت و معنویت مراسم تعجب کرده بود. با او در آخرین شب اقامتش در ایران، دیدار داشتم. یکی از خاطرات فراموش نشدنیاش شرکت در همین مراسم بود. او میگفت چنین مراسمی در حال حاضر تنها در بین یهودیان اولترا ارتدوکس وجود دارد.
حداقل در طی دهههای اخیر ظاهراً هیچ مرجعی در ایران به انتقال پیکرش به نجف و یا کربلا وصیت نکرده است و احتمالاً هیچکس باور نمیکرد که در نجف و کربلا این گونه از ایشان استقبال شود و مراسم تشییع و تدفین تا بدین حد پرشور و باعظمت صورت پذیرد.
خداوند این عالم بزرگ و مخلص را با موالیانش محشور کند و با لطف و عنایت ویژه خود چنین «ثلمه» های بزرگی را جبران فرماید.
محمد مسجدجامعی – ۱۸/۱۱/۱۴۰۰